دورة معاصر با آغاز پادشاهي محمدرضا پهلوي در 1320 ش آغاز ميشود.
شعر: در اين دوره، شعر به دو شيوه سروده ميشود: نخست، شيوة بهار، رشيد ياسمي، پروين اعتصامي و به دنبال آن لطفعلي صورتگر و مهدي حميدي شيرازي كه انديشههاي تازة خود را در قالبهاي سنتي شعر ـ ادامة شيوة دورة بازگشت ـ بيان كردند. دوم، شيوة علي اسفندياري (نيما يوشيج) و پيروان وي كه به جريان تغيير سبك شعر فارسي پيوستند و شيوة آنان نه تنها در مقابل شيوة گروه نخست ، بلكه در مقابل ميراث ادبي پيش از خود ـ كه از اين پس »ادب سنتي« خوانده شد ـ قرار گرفت و »شعر نو« ناميده شد. تصرف نيما در قالب شعر فارسي به صورت تغييراتي در وزن و قافيه عرضه شد. در شيوة نيما شعر داراي وزن عروضي و قافيه است. ولي شمار اركان عروضي در مصراعها تفاوت دارد و قافيه نيز جاي مشخصي ندارد.
علاوه بر شكل ظاهري، شعر سنتي و شعر نو از لحاظ محتوا نيز دو مقولة متفاوتند؛ به اين مفهوم كه نگرش و بينش شاعر نو، بيان كنندة ماهيت و كاركرد موضوع مورد وصف است، درحالي كه شعر سنتي ، بناي ذهنيت شاعر بر صفت يا خصوصيات صوري موضوع نهاده ميشود. در اين دوره، نيما يوشيج با بدعت نهادن شعر نو و صادق هدايت با به كار گرفتن موازين جديد داستان نويسي كه موجب غلبه واقع گرايي در نويسندگان پس از او شد. اساس ادبيات معاصر را پيريزي كردند. شيوة سخنسرايي نيما به عنوان شعر »آزاد «معروف شد. به تدريج پيروان نيما، در عرصههاي جديد، نوآوريهايي كردند. از جمله قالب شعر »سپيد«نوعي از شعر معاصر است كه وزن و آهنگ آن از نوع عروضي نيست و قافيه در آن جاي ثابتي ندارد.
معروفترين شاعر اين شيوه احمد شاملوست. شعر »موج نو «كه شعري است بيوزن از انواع شعر معاصر به شمار ميآيد. تفاوت اين شعر با نثر در نحوة بيان و تصوير سازي شاعرانه است. شعر موج نو با تعقيد و دشواري آميخته است، از جمله شاعران اين شيوه احمد رضا احمدي است. در ميان اين 3 شيوه، شعر نو يا آزاد مخاطبان بيشتري يافت. در سرودن شعر سپيد ، گروهي به خطا، آثار ادبي منثور را شعر ناميدند و در شعر موج نو، گروهي نثرهاي دشوار و پرتعقيد را شعر خواندند . اما سهولت انتشار شعر در دورة معاصر باعث شد تا بسياري از كساني كه هنوز شيوة مورد نظر خود را نيافته بودند آثاري منتشر كنند كه چهرة شعر سبك جديد را مخدوش كرد.
در سالهاي اخير تأثير و تأثر شعر نو و سنتي در هم ، موجب پيدايش غزل نو شد. محمد حسين شهريار از غزل سرايان معاصر است كه در سرودن شعر نو نيز تجربههايي دارد.
نثر :نثر معاصر،از روزگار هدايت به بعد، از آخرين نشانههاي ميراث كهن و صنايع مزاحم لفظي و اطناب غير ضروري پيراسته شد و در كنار آثار ادبي و تاريخي و مطالعات فلسفي و اجتماعي هم رواج يافت، محتواي نثر معاصر نيز جون دورةپيشين بسيار متنوع است :صادق هدايت را پيشرو نويسندگي رئاليسم در ايران ، و در زمينة داستان نويسي ،آثار آخرين سالهاي زندگي او را، نمونه برجستة آثار معاصر ميدانند.
پس از هدايت، صادق چوبك شيوة او را با نگاهي بس تلختر دنبال كرد و مجموعه داستانهايي پديد آورد كه در محيطي از فساد، تعفن و پليدي شكل ميگيرد.
بزرگ علوي نيز با مايه گرفتن از روحيةايراني ،تجربههاي موفقي در دو زمينة داستان كوتاه و رمان از خود بر جا گذاشته كه مجموعههاي چمدان، نامهها ، ميرزا و رمان چشمهايش از آن جمله است.
جلال آل احمد از جمله نويسندگان معاصر است كه در شيوة نگارش نثر معاصر اثر گذاشته، و باعث تحولي در آن شده است. آل احمد نثري ساده و نزديك به گفت و گو پيش گرفت كه سرشار از واژهها ، تعبيرها، اصطلاحها،جملههاي بريده و ضرب المثلهاي عاميانه است. رمان مدير مدرسه و مجموعههاي ديد و بازديد، زن زيادي و گلدستهها و فلك از تجربههاي اوست .
در زمينة داستان كوتاه نويسي ابراهيم گلستان ، محمود اعتماد زاده، سيمن دانشور ،بهرام صادقي و غلامحسين ساعدي هر كدام در زمينههاي خاص خود آثار ماندگار دارند.
نمايشنامه نويسي نيز از موضوعهاي نثر معاصر و دنبالة كوششهاي دورة مشروطيت است، همزمان با آغاز سدة جديد، به دنبال جنبش مشروطه، حسن وطن پرستي شدت يافت و از اين رو، درون ماية درك افتخارهاي گذشته و لزوم پيدا شدن يك منجي ملي، موضوع اصلي نمايشنامههاي اين دوره است. به تدريج با آغازه دورة معاصر، موضوع بازجست هويت ملي به بن بست رسيد و نسل جوانتر در آثار نمايشي خود به واقعيتهاي روزمره توجه نشان داد.از جمله حسن مقدم با نوشتن جعفر خان از فرنگ آمده، ذبيح بهروز با نگارش جيجك علي شاه و سعيد نفيسي با نمايشنامة آخرين يادگار نادرشاه، هر كدام به نوعي به بيفرهنگي و سطحي بودن نيز زرق و برق تفرعن رسمي روزگار خود اعتراض كردند.
از 1337 ش به بعد، فعاليت گروه هنر ملي با همكاري شاهين سركيسيان آغاز شد. اين گروه به مسائل، قصهها و چشم اندازهاي ملي و بومي توجه داشتند و به تدريج در زمينههاي متنوعي كار خود را ادامه دادند. از جمله نمايشنامه نويسان اين گروه ميتوان از علي نصيريان، غلامحسين ساعدي. پرويز كاردان و بهرام بيضايي نام برد.
نقد ادبي به شكل امروزين آن در آثار قدما بيسابقه است. از اصول نقد معاصر، توجه به خاستگاه اثر، رابطة اثر با جامعه و تأثيرات متقابل آنهاست، نخستين بار نيما يوشيج از شيوة نقد منتقدان روزگار خود انتقاد كرد و آن را فاقد بصيرت علمي در خصوص علل اجتماعي انواع ادبي و اسلوبهاي پيدا شده در ادبيات جديد است.
آثار نقد جديد اغلب در قالب مقاله و در نشريات منتشر شده است. از جمله نخستين منتقدان برجسته دورة معاصر ميتوان از تقي رفعت، فاطمه سياح و احسان طبري نام برد. تلاش اين پيشگامان موجب شد كه از 1340 ش به بعد ،نقد ادبي به يكي از پرخوانندهترين مطالب مطبوعات تبديل شود. در اين سالها، به دنبال ترجمة نقدهاي غربي، منتقدان ايراني معيارهاي انتقاد غربيان را در آثار خود ملاك قرار دادند. از علي شريعتي در تحقيقات اسلامي، رضا براهني و محمد حقوقي در مباحث نظري شعر، و يدالله رؤيايي ،اسماعيل نوري علا و شميم بهار در طرح انديشههاي جديد ادبي و پرويز دوايي در نقد سينمايي آثار انتقادي ارزندهاي بر جا مانده است. |