صنايع دستي ايران ، به عنوان صنعتي مستقل و بومي ، شاخصترين هنر كاربردي ايران و يكي از سه قطب برتر صنايع دستي جهان ، ريشههاي عميق و استوار در فرهنگ غني و بارور ايران اسلامي داشته است . صنعتگران دستي ايران ـ اين پاسداران راستين مردميترين هنر شناخته شدة تمامي قرون و اعصار ـ با خلق آثار برجسته و شاهكارهايي از انواع صنايع دستي كه هم اكنون زينت بخش گنجينههاي بزرگ و ديگر مراكز هنري جهان است ، پيوسته توجه و تحسين بازديدكنندگان و ناقدان آثار فرهنگي را برانگيختهاند .
اگر چه با توجه به خصوصيات و ابعاد گوناگون اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي صنايع دستي ، شايد نتوان تعريف دقيق و پذيرفتني از سوي همة صاحبان ذوق و انديشه براي صنايع دستي ارائه داد ، اما از ميان تعريفهاي گوناگون كه تا كنون از اين « هنر ـ صنعت » ارائه شده . ميتوان دو تعريف زير را كه ضمناً مورد توجه بيشتر استادان قرار گرفته است ، مناسبتر دانست . تعريف نخست را در سال 1348 شوراي صنايع دستي ايران و تعريف بعدي را در سال 1362 گروهي از كارشناسان سازمان صنايع دستي ايران به دست دادهاند :
اوّل : « صنايع دستي به آن رشته از صنايع اطلاق ميشود كه تمام يا قسمتي از مراحل ساخت فرآوردههاي آن با دست انجام گرفته و در چهار چوب فرهنگ و بينشهاي فلسفي و ذوق و هنر انسانهاي هر منطقه با توجه به ميراثهاي قومي آنان ساخته و پرداخته ميشود . »
دوم : « صنايع دستي به مجموعهاي از « هنر ـ صنعت » ها اطلاق ميشود كه عمدتاً با استفاده از مواد اوّليه بومي و انجام قسمتي از مراحل اساسي توليد ، به كمك دست و ابزار دستي موجب تهيه و ساخت محصولاتي ميشود كه در هر واحد آن ، ذوق هنري و خلاقيت فكري صنعتگر سازنده به نحوي تجلي يافته و همين عامل وجه تمايز اصلي اينگونه محصولات از مصنوعات مشابه ماشيني و كارخانهاي است . »
ويژگيهاي عمدة صنايع دستي به اين شرح است :
1. ضرورت انجام بخشي از مراحل اساسي توليد با دست و ابزار و وسائل ساده و دستي
صاحب نظران بر اين عقيدهاند كه اگر چه براي توليد هر يك از فرآوردههاي دستي ، مراحل متعددي طي ميشود ، ولي انجام كلية اين مراحل با دست و ابزار و وسائل دستي الزامي نيست و اگر تنها بخشي از مراحي اساسي توليد ـ يعني مراحلي كه حضور صنعتگر هنرمند در آن تعيين كننده و اساسي است ـ به اين طريق انجام شود ، محصول توليد شده با توجه به مواردي كه در تعريفها آمده ، صنايع دستي محسوب ميشود .
2. حضور مؤثر ، خلاق ، مستقيم و بيواسطة انسان در توليد و شكل بخشيدن به اثر توليدي و امكان ايجاد تنوع و اجراي طرحهاي مختلف در مرحلة ساخت اين گونه فرآوردهها .
3. لزوم تأمين بخش عمدة مواد اولية مصرفي ( حدود 90 درصد ) از منابع داخلي .
4. برخورداري از كيفيت فرهنگي ( ضرورت استفاده از طرحهاي اصيل و بومي و نيز برخورداري آثار ، از رنگها و رنگ آميزيهاي سنتي ) .
5. بينيازي از سرمايه گذاري عمده در مقايسه با ديگر صنايع .
6. ناهمانندي و عدم تشابه فرآوردههاي توليدي با يكديگر .
7. داشتن ارزش افزودة بسيار در مقايسه با ديگر صنايع .
از آنجا كه صنايع دستي معمولاً كار و تلاش بسيار ميطلبد و بخش عمدة قيمت تمام شدة آن نيز تنها دستمزد مادّي كار خلّاقه و هنرمندانة انسان است و مواد اولية مصرفي ، در مقايسه با هنر ِ صنعتگر نقش چنداني در قيمت آثار توليدات صنايع دستي ندارد ، بنابراين ، ارزش افزودة صنايع دستي به مراتب بيش از ساير صنايع است .
8. قابليت ايجاد و توسعه در مناطق مختلف ( شهر ، روستا و حتي در جوامع عشايري ) .
9. قابليت انتقال تجربهها ، رموز و فنون توليدي به صورت سينه به سينه ، مادر و فرزندي ، پدر و فرزندي ، استاد و شاگردي و سرانجام با بهرهگيري از شيوه و روشهاي علمي و بر اساس آموزشهاي مدّون در سطح مدارس و دانشگاهها .
10. بينيازي به كارشناس و متخصص خارجي ، با توجه به در اختيار داشتن همة تخصصها و مهارتهاي لازم در داخل . |